قاصدک
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 12:26 ::  نويسنده : الهام
 

 پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد.در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند:باید از شما عکس برداری شود ممکنه جایی از بدنتان آسیب و شکستگی داشته باشد.

پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیاز به عکس برداری نیست.پرستارن از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

پیرمرد گفت:زنم خانه ی سالمندان است.هر صبح آن جا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود! پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او آلزایمر دارد.چیزی را متوجه نخواهد شد!حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستاری با حیرت گفت:وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ،به آرامی گفت:اما من که میدانم او چه کسی است. 

 

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کفش دوزک و آدرس lovegirl90.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 28989
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 55
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


كد ماوس

1

2
دریافت کد جملات شریعتی
3